وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى

و اینکه برای انسان بهره ای جز سعی و کوشش او نیست._ سوره نجم آیه 39

برای تو می نویسم...۱۱

برای تو می نویسم...۱۱

به نام خداوند جان و خرد

..

مرداب به رودخانه گفت: چه کردی که زلالی؟ گفت: گذشتم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم... ۱۰

به نام خداوند جان و خرد

...

شاید حرفهایی که زدی

فراموش شوند

...

ولی دردی را که ایجاد کردی

هرگز فراموش نمی شود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم...۹

به نام خداوند جان و خرد

...

یادمان باشد 

خدا میزبان قلبهای وسیع است

 پس قلبت را پر از مهربانی کن

تا  سهم بیشتری

از حضور خدا در قلبت داشته باشی.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم ... ۸

به نام خداوند جان و خرد

...

 « به تو اعتماد کردم »

همان اندازه به مردان انرژی می دهد که

جمله « دوستت دارم»

به زنان نیرو می بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم ... ۶

به نام خداوند جان و خرد

...

با من مهربان باش

کمی مهربانتر از دیروز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم ... ۴

به نام خداوند جان وخرد

...

سر انجام روزی به حکمت 

همه اتفاقات زندگیمان پی خواهیم برد!

که پشت هر حادثه ای دلیلی نهفته است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم ... ۳

به نام خداوند جان و خرد

...

هیچی به اندازه ی

دوستت دارم بی موقع 

به آدم نمی چسبد، اگر

دوستش دارید

خیلی بی مقدمه بگویید که

دوسش دارید...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم... ۲

به نام خداوند جان و خرد

...

تنها زمانی صبور خواهی شد

که صبر را یک قدرت بدانی، نه یک ضعف

آن چه ویرانمان می کند، روزگار نیست؛

بلکه حوصله ی کوچک برای آرزوهای بزرگ ماست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

برای تو می نویسم ... ۱

به نام خداوند جان و خرد

...

شروع کن!

خوشبختی جایش همینجاست

کنار تو...

نگذار زندگی از مقابل چشمانت بگذرد

و تو فقط نظاره گر باشی ...

زندگی را " زندگی کن" 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شعری زیبا از فریدون مشیری

به نام خداوند جان وخرد

این شعر زیبا از فریدون مشیری  حال و هوایم  را عوض می کند :

یاد من باشد فردا دم صبح
جور دیگر باشم
بد نگویم به هوا،  آب ، زمین
مهربان باشم،  با مردم شهر
و فراموش کنم،  هر چه گذشت
خانه ی دل،  بتکانم ازغم
و به دستمالی از جنس گذشت ،
بزدایم دیگر،تار کدورت، از دل
مشت را باز کنم، تا که دستی گردد
و به لبخندی خوش
دست در دست زمان بگذارم

یاد من باشد فردا دم صبح
به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم
و به انگشت نخی خواهم بست
تا فراموش، نگردد فردا
زندگی شیرین است، زندگی باید کرد
گرچه دیر است ولی
کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید
به سلامت ز سفر برگردد
بذر امید بکارم، در دل
لحظه را در یابم
من به بازار محبت بروم فردا صبح
مهربانی  خودم، عرضه کنم
یک بغل عشق از آنجا بخرم

یاد من باشد فردا حتما
به سلامی، دل همسایه ی خود شاد کنم
بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در
چشم بر کوچه بدوزم با شوق
تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود
و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

یاد من باشد فردا حتما
باور این را بکنم، که دگر فرصت نیست
و بدانم که اگر دیر کنم ،مهلتی نیست مرا
و بدانم که شبی خواهم رفت
و شبی هست، که نیست، پس از آن فردایی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰