به نام خداوند جان و خرد
حضرت مولانا شاعری عارف است که با نگاهی عاشقانه نسبت به هستی و عناصر آن همه چیز را معشوق می بیند و از منظر او چیزی جز یک حقیقت مطلق وجود ندارد.
یار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگه دار مرا
نوح تویی روح تویی فاتح و مفتوح تویی
سینه ی مشروح تویی بر در اسرار مرا
نور تویی سور تویی دولت منصور تویی
مرغ که طور تویی خسته به منقار مرا
قطره تویی بحر تویی لطف تویی مهر تویی
قند تویی زهر تویی بیش میازار مرا
حجره ی خورشید تویی خانه ی ناهید تویی
روضه ی امید تویی راه ده ای یار مرا
روز تویی روزه تویی حاصل دریوزه تویی
آب تویی کوزه تویی آب ده این بار مرا
دانه تویی دام تویی باده تویی جام تویی
پخته تویی خام تویی خام بمگذار مرا
این تن اگر کم تندی راه دلم کم زندی
راه شدی تا نبدی این همه گفتار مرا
امام على بن موسى الرضا (ع) مى فرماید:
... خداى را نشناخته، آن کس که ذات او را به چیزى تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته، آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد و به حقیقت او نرسیده، آن کس که ذات او را تصویر ذهنى نموده است و به او تصدیق نکرده، آن کس که ذات او را حدى قایل شده است و به جانب او روى نیاورده، آن کس که به ذات او اشاره کرده است ...» (التوحید صدوق/ صفحه 34)